دلم تنگه
داشتم کتاب چرک نویسهای یه دعع شصتیو می خوندم ...این قسمتش احساس کردم اون چیزیه ک منم دلم می خواست بنویسم توی این چند روز و لی نشده بود....ازشون اجازه گرفتمو با اجازه ی خودشون گذاشتم توی وبم...
+یادم میاد همیشه تنها خوشی من هر چند با استرس بود ولی توی مدرسه بود ...شاید اگه بخوام ب کوچیکیم برگردم فقط دوست دارم ب قسمتایش برگردم ک توی مدرسه بودم بقیش دوست ندارم...
دلم واقعا تنگ شده برای مینا برای قهر کردنامون ...بستنی یخیایی پرتقالیی ک 50 تومن بود .... بهتره برین نوشتهی زیرو بخونین>>>
کپی شده از کتاب چرک نویس های یک دهه شصتی اقا احسان قدیمی...
+فکر می کردم بزرگ بشم زندگیم خوب می شه دیگه کسی بهم اجبار نمی کنه دیگه کسی ترحم نمی کنه ...
ولی بزرگ شدمو بد تر شد...حالا من موندمو یه عالمه ارزو ...
ارزوهایی ک می تونم ب دستشون بیارم ولی شرایط برام سخت کرده ب دست اوردنشونو...
خدایا بازم شکرت ...
ولی هر چی بزرگتر میشم بیشتر میفهمم توی زندانم...