البتهامیدوارم این ارامش ارمش قبل طوفان نباشه!!!!!!!!!!!!!!
هه منی ک اینقدر برای داداشم ارزش قائلم منی ک جونم برای داداشم در میره امشب بهش می گم خواهشا اگه هم روزه نمی گیری جلوی بابا نگو لجبازی باهاش نکن بهش می گم بخدا بابا دنبال بهونست برای جروبحث همینو بهونه می کنه ما رو اسیر حرفاش می کنه و نتیجش می شه جنگو دعوا !!ولی خیلی راحت می گه ب من ربطی نداره من ک مغازم شمام هر کاری دلتون می خواد بکنین !!!
اینقدر دلم از این حرفش گرفت ک فقط بغض کردم رفتم تو اتاق ..اینقدر التماسانه بهش گفتم اینقدر خواهشا ازش درخواست کردم ولی ...
همیشه ب خدا گفتم خدایا داداشمو اینقدر ب اوج برسون ک زبون زد مردم بشه اینقدر پول دارش بکن اینقدر موفقش بکن توی زندگیش ک فقط محتاج تو باشه ن بندت اما دلم می خواست ن ب خاطره این ک همیشه پشتشو با حرفام داشتم فقط ب خاطره اینکه زجر نکشمو کارم گریه نباشه دائم یه کمی درکم می کرد ولی انگار قلبش از سنگه انگار فقط خودشو می بینه !!
دیگه از این ب بعد ازش خواهش نمی کنم از این ب بعد همون دو تا کلمه دردو دلیم ک باهاش می کردم دیگه خفه می کنمتوی دلم !!!
چون میدونم براش زره ای ارزش ندارم چون میدونم اصلا منو دوسم نداره:((
اگه میدونست تک تک این کلماتو چطوری با بغضو گریه روی کیبورد پیاده می کنم اونوقت اینطوری دلمو نمی شکست!!!
خدایا من امیدم ب داداشم بود ک اونم برای من ارزش قائل نیس امروز فهمیدم:((
ولی خدایا ترو قسم میدم دست منو امسال منو خودت بگیرو محتاجمون ب هم نوعمون نکن ک توی این دنیا حتی برادرم ب برادر و خواهرش رحم نمی کنه!!!:(((((((